- فرس نهادن
- اسپ نهادن از اسپ به زیر آمدن شکست خوردن مغلوب شدن عاجز آمدن
معنی فرس نهادن - جستجوی لغت در جدول جو
- فرس نهادن ((فَ رَ. نَ دَ))
- شکست خوردن، درمانده شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نهادن، گذاشتن، در میان گذاشتن
پایین نهادن، پایین آوردن، کنایه از دراز کردن، کنایه از ایجاد کردن، کنایه از بیان کردن
اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
پایین نهادن چیزی را، پایین آوردن، معزول کردن، مواضعه کردن یا فرونهادن و برداشتن مطلبی. آن را به میان آوردن و زیر و بالا کردن: و اما بهیچ حال روی ندارد که با وی از حدیث رفتن فرو نهد و بر دارد
چیزی را بعنوان رهن نزد کسی گذاشتن: گفت همره را: گرو نه پیش من ورنه قربانی تو اندر کیش من (مثنوی)
رفتن توجه کردن به جایی
عاجز آمدن پر افکندن، بیرون کردن کسی را از جایی آواره کردن دفع نمودن، از سر خود بلطایف الحیل دور کردن
ذخیره کردن پس انداز کردن اندوخته کردن
توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
کنایه از تسلیم شدن، گردن نهادن، فروتنی کردن، فرمان بردن
قرار دادن، گذاشتن